Back Home

اشعار محمل

اشعار دروازه کوفه


عیسی شدی که این همه بالا ببینمت
بالای دست مردم دنیا ببینمت

بعد از گذشت چند شب از روز رفتنت
راضی نمیشود دلم حالا ببینمت

اما چه فایده؟ خودت اصلا بگو حسین
وقتی نمی شناسمت آیا ببینمت؟

امروز که شلوغی مردم امان نداد
کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت

شب ها چه دیر می گذرد ای حسین من
ای کاش زود صبح شود تا ببینمت

حالا هلال تو سر نیزه طلوع کرد
تا ما "رایت، الا جمیلا" ببینمت

گفتی سر تو را ته خورجین گذاشتند
چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت

تو سنگ میخوری و سرت پرت می شود
انصاف نیست بین گذرها ببینمت

فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر
بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت


علی اکبر لطیفیان


1391/9/7
صفحه قبل صفحه بعد