Back Home

اشعار محمل

اشعار اربعین امام حسین علیه السلام


رسیدم از سفر ای همسفر کجا هستی
به زیر سنگ لحد بین بوریا هستی

اسیر رفتم از اینجا اسیر تر شده ام
چه پیر رفتم و اکنون چه پیر تر شده ام

تو را به نیزه، مرا با تو، از قفا بردن
ولی به کعب نی و تازیانه ها بردن

توان نمانده بگویم هر آنچه را دیدم
بدون سایه ی عباس کوچه ها دیدم
----
شکسته بال ترینم، کبود می آیم
من از محله ی قوم یحود می آیم

از آن دیار که من را به هم نشان دادن
به دست های یتیمت دو تکه نان دادن

از آن دیار که بوی طعام می پیچید
از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید

کسی که سنگ به اطفال بی پدر می زد
به پیش چشم علمدار بیشتر می زد

از آن دیار که چشمان خیره سر دارد
به دختران اسیر آمده نظر دارد

از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند
تمام طول سفر زیر دست و پا می ماند

به کودکی که یتیم است خنده سر دادند
به او به جای عروسک سر پدر دادند

به جای آن همه گل با گلاب آمده ام
من از جسارت بزم شراب آمده ام

از آن دیار که آتش به استخوان می زد
به روی زخم لبان تو خیزران میزد
1390/10/23
صفحه قبل صفحه بعد