Back Home

اشعار محمل

اشعار اهل بیت علیه السلام


رها کنید دگر صحبت مداوا را
فراق اگر نکشد، وصل می کشد ما را

تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما
ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را

شراره های دلم اشک شد، ز دیده چکید
ببین چگونه به آتش کشید، دریا را

قسم به دوست که یک موی یار را ندهم
اگر دهند به دستم، تمام دنیا را

به شوق آنکه ز کوی تو ام نشان آرد
به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را

جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم
طریق کعبه و بتخانه و کلیسا را

تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم
اگر به خانه تاریک من نهی پا را

نسیم صبح ز راهی که امدی برگرد
ببر سلام ز من، آن عزیز زهرا را

به راه عشق سرودست وپا بده میثم
ولی زدست مده دوستی مولا را
غلام رضا سازگار

1388/1/12
صفحه قبل صفحه بعد